ظهر
که از مدرسه تعطیل می شدیم یه اکیپ 4-5 نفره می رفتیم کلوب. تا دم دمای
اذان مغرب کاپ می زدیم. بازی که تموم می شد می رفتم تو صف نونوایی. 4 تا
سنگکک کنجدی می گرفتم و می رفتم سمتِ خونه. داخل خونه که می شدم بساط افطار
آماده بود. صدای شجریان خونه رو ورداشته بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر